از آمریکای کافکا تا آمریکای بودریار

ساخت وبلاگ

دیروز کتاب آمریکا را خواندم . همان که بودریار نوشته . جملاتش را هماهنگ کرده بود با موسیقیهای هر چه آرامتر اروپا . این فیلسوف فرانسوی چقدر تواناست در بازی با کلمات و حتی بازی با ذهنها و جهانها . آمریکا از نظر او یک شهر نیست . یک کشور نیست . یک سینماست . میروی سینما فیلمی می بینی . همین . آمریکا آنقدر مصنوعی است که تبدیل به فیلمی شده است . می توانی هنگام دیدن از آمریکا چیپس و پفک بخوری و بعضی وقتها تعجب کنی . بگویی عجیب فیلمی است . بگویی واقعا چقدر خوب ساخته اند . بگویی کاش اینطور جایی هم بود . هست . بودریار می گوید این آرمانشهر وجود دارد . اسمش آمریکاست . اگر می خواهید می توانید یکی از شخصیتهای فیلم باشید . اما اول باید کمی اینور و آنورت کنند . باید مصنوعی بشوی . به قول بودریار همه در آمریکا / وانمود/ هستند . خبری از واقعیت نیست . چون الگوها از واقعیت جلو زده اند . اینطوری خواندم . آمریکا را می گویم . من فقط از جمله های زیبای بودریار لذت بردم . درست مثل وقتی که یادداشتهای سیلیوپلات را می خوانم . من نمی دانم چرا بودریار آمریکا را آنطور نوشته . ولی زیبا نوشته و لذتبخش . فراسوی لذت هم چیزهایی نوشته از لنگر انداختن سرمایه داری در جهان ما . خود این لنگر آمریکاست . قبلا رمان آمریکا نوشته کافکا را خوانده بودم . طنز این رمان هنوز ذهنم را قلقلک می دهد . کافکا شاید خیلی زودتر از بودریار فهمیده بود که در آمریکا فقط باید فیلم بازی کرد . ولی اینها به من چه ؟ من . من که فقط دو کتاب به نام آمریکا خوانده ام و دیگر هیچ از آن نمی دانم . فکر می کنم تنها کاری هم که میتوان انجام داد همین است . خواندن بودریار و خواندن کافکا . کافی است شاید . حالا که دیگر همه جا فیلم است . شاید از همه ی کشورها و شهرها فیلم ساخته ند . ما در این فیلمها زندگی می کنیم . ما را برمی گردانند اول و بعد وقتی تمام شد دوباره از اول . سیزیوف شده ایم . بی آنکه سنگینی سنگ را حس کنیم . عادتمان شده است بازیگری .

داستان داستان داستان...
ما را در سایت داستان داستان داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نظام الدین مقدسی rep2 بازدید : 325 تاريخ : جمعه 16 تير 1391 ساعت: 6:51